حمله  به یاور 

 

ای کاش خُلق و خویِ  سفیهان  نداشتی

بد فهمی و غرور، رذالت و پستی نداشتی

یک ذرّه هم ، اگر تعقل و اندیشه داشتی

با  نیش خود ، تو حمله  به یاور  نداشتی

*****

هر لحظه در عذابِ  بودنمان چهره سوختیم

گاهی به بستری زِ ظلم ، بسی دیده دوختیم

بی زاد و توشه، مضطر و درمانده می شویم

ایمان و اعتماد خود به ناز و نیازی فروختیم

*****

گر ما به عقل و معرفت ، امید بسته ایم

از ظلم همرهان چو غریبانِ خسته ایم

سوهان روح ما شده ، تاراج می کنند

همواره درکنار هم به تمنّا نشسته ایم

جاهل زمعرفت ، صفتش جار می زند

ما شاخِ نفسِ سرکشِ خود را شکسته ایم

20 اسفند 1394