درخواست از خداوند از مجموعه حرف دل
درخواست از خداوند
خواستم عارف شوم ، گفتم بخوانم من دعا
با یقین آیم به درگاهش ، زاو خواهم شفا
هم ستایش می کنم حق را به قدرِ طاعتم
معترف هستم به عصیانم ، اگر بی طاقتم
گر بصیرت خواستم ، او می رهاند از فنا
هم مقام ترس وخشیت بوده در این ربنا
عیب ها مستور و غم هایم اگرشد برطرف
چون ببخشاید به امیدی شدم من معترف
هم غذا داده و سیرابم ، نموده در زمین
آفریده صورتی زیبا ، تو نعمت را ببین
عزّتش سرمایه بخشیده ،کرامت در نهاد
عشق پیغمبرو عترت را همو دردل نهاد
مهربانیها و لطفش گر همیشه نافذ است
دین و دنیامان ، به لطفش حافظ است
گفتمش ما را نکن بربندگانت واگذار
خواستی ما را همیشه یکه و تنها گذار
من اگرازغربت وتنهایی خود ، شاکیم
التماسی دارم و بر خواری خود باقیم
خواستم خشنود باشی از من و اولاد من
درگذشتی تو همیشه از گناه و رنج من
با حسینم آمدم ، گفتم شفاعت می کند
مادرش گفتا برو ، مولا عنایت می کند
گرچه گریان آمدم با عارفان کوی حق
باز باشد درگهت بر هرکه باشد مستحق
94/06/10