تربيت نمادين كودك
تربيت نمادين كودك
تربيت نمادين بياني تمثيلي يا سمبليك از مفاهيم و شيوه هائي از تربيت فعّال و خلّاق است كه سعي در بازگشت دادن جريان تربيت به جايگاه طبيعي و فطري آن دارد .
جرياني كه به مدد نماها و نشانه ها و رفتارهاي غيركلامي ظاهر مي شود ، جرياني كه در ميدان عشق و شور و هنر زائيده مي شود ،كشف كردني است ، الهام است . جوشش است ، پنهان است و …
انگيزه اصلي و طبيعي متربّي در تربيت نمادين ، كشف حقيقت از طريق ايجاد موقعيت هاي مبهم و نمادين است ، موقعيّت هائي كه با نوعي رازآموزي بين مربّي و متربّي ، استاد و شاگرد ، مراد و مريد ، عاشق و معشوق شكل مي گيرد .
طرح موقعيت هاي مبهم ، رازآلود و نمادين در تربيت ديني ، درجهت ايجاد فرصت كشف و خلّاقيّت و به منظور فراهم ساختن امكان تعقّل و تفكّر و تدبّر به ويژه تخيّلِ فعّال است ، تا متربّي به كمك نيروي ابتكار و ابداع و با ياري گرفتن از فطرت خداجوي خود سرمايه هاي نهفته در فطرت خويش را به ثمر برساند.
در اين روش ، فرآيند دست يابي به حقايق ديني مهم تر از ارائه مستقيم آنهاست ، چگونه ياد گرفتن مهم تر از چقدر يادگرفتن است ، رغبت عاطفي به ارزشهاي ديني مهمتر از تراكم ذهني اطلاعات ديني است ، ارائه نشانه هاي ديني مهمتر از ارائه نمايش هاي ديني است و در نهايت پرورش حسِ ديني برتر از پرورش ذهنِ ديني است .
زبان تربيت نمادين ، زباني است كه تجربيات دروني و احساسات و افكار را بشكل پديده هاي حسّي و وقايعي كه در دنياي خارج اتفاق مي افتد بيان مي كند و منطق آن معمول و روزمره و متفاوت از بيان استدلالي مسائل است .
در مجموع تربيت نمادين در پي تربيت انساني اشت كه فارغ از اسارتهاي زماني و مكاني و به دور از حصارهاي از پيش تعيين شده و عاري از نقش بازيهاي تصنّعي است ،تا بتواند به بازسازي انسان در جهت ايفاي نقش طبيعي و اصيل خود در جامعة مورد نطر بپردازد و اين بازسازي نه توسط ديگري و ديگران و نه به مدد صفتِ تربيت بلكه بر اساس ذخائر فطري و خمير مايه هاي وجودي نهفته در وجود الهي او صورت مي گيرد .
اثر نما و نگاه در تربيت ديني
من ندانم به نگاه تو چه رازي است نهان كه مرا آن راز توان ديدن و گفتن نتوان
معمولاً آن دسته از رفتارها ، گفته ها ، نگاهها ،اشارات و حركات مربّي و معلّم در كودك تاثير پايدار مي گذارد كه هيچ برنامة فريبنده و اقدام حساب شده و يا قصد و غرض از پيش تعيين شده اي براي تغيير رفتار كودك وجود نداشته باشدو فرد در طبيعي ترين ، خالص ترين و خود انگيخته ترين موقعيّت نوعي رفتار تربيتي را ارائه مي دهد ، در چنين شرايطي يك نما از اين رفتار مي تواند اثري هنرمندانه ، از يك تعامل ماندني و جاودانه باشد ، اين نما مي تواند خاطره اي در خيال آدمي ايجاد كند و چنان درون فرد را تحت تاثير قرار دهد كه به يكباره وجود كودك لبريز از پذيرش اثر تربيتي گردد.
در واقع نما كوچكترين واحد ساختماني يك پيام ابهام انگيز و سازمان نيافته و تعريف ناپذير از پيام تربيتي در قالب نمادهاي كلامي ، هيجاني ، رفتاري وحتّي حركات خفيف و ظريف چهره اي يا چشمي است . كه مي تواند بزرگترين اثر را بر پهنه روان و عاطفة فرد به جا گذارد.
نما مي تواند در فرد تولدي نو بوجود آورد و آنگاه به ثمر مي نشيند كه شخص با قدرتي وصف ناپذير و شوقي بي پايان به خويش باز مي گردد و به ميراث الهي نهفته در وجود خود تكيه مي كند ، در اين حالت حجابهاي دروني فرو مي ريزد و عشق شعله وري ، ناچيز ترين انديشه ها و يا كمترين تلاشها را در غير رسمي ترين موقعيت ها به عميق ترين و پايدار ترين آثار تربيتي تبديل مي كند.
تربيت نمادين به واسطه نماهاي تكان دهنده و هيجاني ايجاد مي شود و مي تواند به منزله نقبي ما را به درون آدمها راه دهد و پنهاني ترين و رسوب يافته ترين جنبة شخصيت آنها را با اشاره اي گذرا و نمادين تحت تاثير قرار دهد.
چگونگي اثرگذاري نما در ساخت شخصيت متربي
در واقع هيچ رفتاري بدون ميل و اراده فرد تغيير پذير نيست و هيچ تغيير رفتاري تا از درون ريشه نگيرد در بيرون ظاهر نمي شود ، لازمه تغيير رفتار مستلزم عشق دروني نسبت به هدف رفتار است و آگاهي دقيق از شرايط ذهني و عاطفي كودك در حقيقت برداشتن نخستين گام در راه تغيير اساسي و جهش قطعي در طرز تفگّر و نوع نگرش فرد نسبت به خود و محيط پيرامون خويش است.
تاثير نگاه در تربيت نمادين
نگاه فرد در تربيت او اثر نيرومندي دارد و بدون استثنا در تمام مراحل و لحظات تربيت نمادين تسهيل كننده شرايط تاثير پيام تربيتي به متربي است .
با نگاه حسِ كنجكاوي آدمي تحريك مي شود و گسترة ذهني و قلمرو تعقّل و تفكر او افزايش مي يابد ، نگاه به آسمان قرار گرفتن در يك دشت وسيع ، نگاه به كبوتران ، سبزه ها ، افق روشن ، طلوع و غروب خورشيد ، شبنم هاي صبحگاهي و به هرچه كه روح آدمي را وسعت بخشد و دل را لطيف سازد همه اينها ماية آرامش روان ، اعتدال درون .سادگي و خلوص دير پا و پر صفا خضوع و نرمي آدمي مي گردد.
اين نوع نگاه صداقت آدمي را تقويت و خلوص اورا تضمين مي نمايد ، نوعي نگاه كه هيچ نوع غرض و منفعتي او را به اين كار وانداشته و هيچ عايقي [1] بين چشم و دل او قرار ندارد.
اگر بتوانيم چنين نگاهي به خود ، ديگري ، جهان و به آيات الهي داشته باشيم با همان برق نگاه در زماني كوتاه ، طولاني ترين و عميق ترين مراحل كمال و تعالي را طي خواهيم نمود ، حال اگر با همين نگاه متربي خود را تعليم دهيم و به زبان اشارت و ايما پيام خويش را القا كنيم اثري پايدار و جاودانه در روح و روان كودك برجاي گذاشته ايم .
چشم نيز با همه درخشندگي خود از لحاظ اثر تكانه اي و ضربه اي بر وجود متربي واجد اهميت است ، اثر نگاهي كه انسان احساس مي كند به ديده هايش دوخته شده است بيش از هر چيز تحت تاثير ميدان ارتباطي و فضاي عاطفي و رواني است ، اثر ناخود آگاه اين نگاه مي تواند تمامي احساسات ، عواطف و نگرش هاي يك فرد را از طريق تماس چشمي به دست آورد.
در اهميت اثر نگاه در تربيت ديني همين بس كه قرآن كريم يكي از عوامل شناخت و معرفت دروني را سير در آفاق و انفس معرفي مي نمايد و اين سير و سياحت توأم با حسن و نظر و عمق نگاه است كه مي تواند تماميت وجود آدمي را تحقق بخشد .
افق ديد و چشم انداز نگاه تا آنجا گسترش مي يابدكه بتواند عظمت جهان بيرون را به مددعظمت جهان درون دريابد و از مسير همين نگاه باطني بتواند به روح و فكر و عواطف ديگر انسانها پي ببرد و نفوس آنها را بشناسد و از مجموع اين دو سير، وجدان او بيدار گردد و در نهايت به قدرت داوري دست يابد.
اينكه دراحاديث آمده است نگاه به مؤمن نوعي ذكر و عبادت است مبيّن آثار شكوهمند يادآوري نشانه هاي الهي است كه از اين طريق آنچه ناديدني است ديدني خواهد شد .
كالبد شكافي تحوّل در تربيت نمادين
منبع اين دگرگوني و دورنماي اين تحوّل در واقع در كشف و شهودي است كه بر اثر تعامل دو جانبه بين لحظات جذبه در درون متربّي و شرايط مساعد بيروني رخ مي دهد و رخداد اين حادثه در قالب پيش ساخته اي قابل تكرار نيست.
به عبارت ديگر تربيت نمادين حاصل تعامل دوجانبه بين مربي و متربي ، فطرت و محيط ، كنش دروني و بيروني در شرايط ويژه است كه شايد بتوان از آن به عنوان حال ، وقت ، وجد ، شوق و لحظات جذبه ياد كرد.
در تربيت نمادين همة شرايط ، حالات ، زمان ، مكان ، عوامل دروني ، شرايط بيروني و… يكتا و بي همتاست .
يكتا بودن اين طيّ طريق تنها از اشتياق شديد كودك سرچشمه مي گيرد و همين اشتياق مسير تربيت متربي را تعيين مي كند و مشتمل است بر نياز ، رغبت ، شوق و عشق به هر آنچه در مسير او قرار مي گيرد .
در تعليم و تربيت كنوني احوالات دروني متربي و نيروي عشق وجودي او ناديده گرفته مي شود و توجهي به اميال و نيازهاي او نمي شود در حالي كه اساس و بنياد تربيت وجودي ، ريشه در تمايلات دروني و آمادگيهاي عاطفي و رواني فرد دارد و بدون اين آمادگي ، هرگونه اقدام تربيتي منجر به شكست است .
براي مثال همگي ما مي كوشيم نگرش دانش آموز را به دين و اخلاق ديني نزديك كنيم ، امّاچون روشهاي تربيتي ما فاقد انگيزه هاي دروني است نه تنها دانش آموزان رغبتي به پيام ما نشان نمي دهند بلكه هرچه مي گذرد دلسرد تر و بي تفاوت تر مي شوند .
اين تصوّر غلطي است كه خيال كنيم تربيت ديني صرفاً دادن اطلاعات ديني ، دانش ديني و آموزشهاي صوري ديني است ، زيرا اگر اين آموزشها با برانگيختگي دروني و شور وشوق عاطفي همراه نشود ، نتيجه معكوسي دارد و حتي اگر تمايلات فطري دانش آموز كه طبيعتاً متمايل به دين و خداجوئي و خداپرستي است با اين گونه آموزشها تضعيف و تحريف مي شود .
هنر و آفرينندگي مربي در تربيت نمادين
در تربيت نمادين نقش اساسي مربي فراهم آوردن شرايطي است كه شاگرد به تجربه هائي ( واقعه هاي دروني) دست يابد و از اين مسير تعادل قبلي خود را بهم زند و نقطه آغازي براي تعادل جديد فراهم آورد ، آنچه شاگرد در اين مرحله تجربه مي كند ، نه انتقال مي يابد و نه به كسي آموخته مي شود و درنهايت فرد مي تواند خود را مهياي اين تجربه سازد ، استاد يا مربي در اين صورت حاضر است اورا در راه پر مخاطره اش ياري دهد .
هنر مربي آگاه و عارف در اين است كه پيوند و شرايط ميثاق را در يك تعامل هماهنگ بين خود و متربي بين درون و بيرون ، بين فرهنگ و فطرت ، بين تشنه و اب ، بين عاشق و معشوق فراهم آورد ، در چنين فضائي است كه لحظات شور و شوريدگي در تربيت دروني حاصل مي شود ، شوق و وجد در تربيت دل بوجود مي آيد .
بايد كودك را به خود واگذاشت تا آنچه را كه ما بدنبال القاي بيروني به او هستيم از درون بجويد ، چنانچه فرصت كشف و وجد را از طريق حادثة نمادين و تجربة ضربه و تكانة عاطفي به او بدهيم قطعاً تابشي ديگر در جان او ايجاد مي شود و او مربي و پرورش دهندة شوق خويش مي شود و از اعمال خود في نفسه لذّت مي برد و به انتظارپاداش ديگري نيست وتربيت او وابسته به پاداش دروني منبعث از خويش خواهد بود .
هرگاه چيزي را به كودك آموزش مي دهيم مانع آن شده ايم كه كودك خود را كشف كند ، همين كه كودك جستجو و تلاش مي كند في نفسه واجد رشد و تحوّل مي گردد ، اگر به كودك فرصت دهيم تا حقيقت را ظرف چند روز شخصاً كشف كند سودمند تر از آن است كه همان حقيقت را در يك ربع ساعت برايش توضيح دهيم ، اين روش خود بخود به پيشرفت سريع كودك در مراحل بعدي تحوّل رواني كمك مي كند .
كودكي كه با اين روش به تعاليم ديني دست مي يابد ، همة آداب و فضائل اخلاقي دين را با ميل دروني و خودپسنديده ، درونسازي مي كند ، زيرا خود او در همة مراحل تربيت خويش مشاركت داشته است و خود كاشف چيزي بوده كه مربّي مي خواسته است ، در نتيجه چون هيچ گونه تحميل و اجبار و اكراهي در اين مسير وجود نداشته و همة امور مطابق فطرت و موافق طبع او بوده است به آنچه كه آموخته و كشف كرده است عشق مي ورزد .
[1] - اين عايق ها چيزي جز خودبيني ، خودخواهي و خود بزرگ بيني نيستند و اگر رفع نشوند ، تربيت انتقال نمي يابد.