زبان حال رفتگان از این دیار

خطاب به ما دلبستگان به دنیا

 

ای آنکه بر مزار ما ، چو غریبان نشسته ای

دل بسته ای که بار مقصد خود را نبسته ای

حمدی بخوان برای چو من دست بسته ای

فکری نما به حال خود چو نصیبی نبرده ای

*****

هستی عزیز ، تا که تو  سرحال و  زنده ای

همواره ، در مسیر لطفِ خدایت نشسته ای

دعوت شوی به محضر حق فکر توشه باش

با خود چه میکنی،که چنین دل سپرده ای

هر روز و شب ، به درگه حق  التماس کن

آگه شوی زحال خود ،که نصیبی نبرده ای

دانی کنون برای آخرتت توشه لازم است

تنها نمی شوی ، چو  بخوانی تو  سوره ای

***** 

در این سرا ، برای بی کسیِ خود فسرده ام

دیدی مرا در آن جهان ، که نصیبی نبُرده ام

اینک بخوان تو فاتحه ای ، هدیه کن به من

بی توشه مانده ام ،غُرور خود از یاد بُرده ام

بهمن ماه 1394