دوران تحصیل در تربیت معلم و خطر های پیش رو ( از مجموعه خاطره ها و رویداد ها)
دوران تحصیل و خطر های پیش رو
دوران تحصیل در مرکز تربیت معلم پسران مشهد که بعداً به نام شهید خورشیدی مزیّن شد با خطراتی همراه بود ، ازجمله این خطر ها ، رفتار ها و فعالیت گروهک های سیاسی فعّال در مرکز بود که هریک اطاقکی را به فعالیت های خود اختصاص داده و درصدد جذب دیگر دانشجویان بودند.
این گروهها که بعضی مدعی اسلام بودند ، برنامه های ویژه ای را در جهت جذب دانشجویان خاص تدارک می نمودند و با برخورد های مناسب و محترمانه سعی در دعوت ، مشاهده ، نظارت بر فعالیت ها و حضور فعّال در جلسات خود می نمودند .
حقیر هم با دعوت های خاص این گروهها روبرو می شدم و گاهی در جلسات اولیه آنها شرکت می نمودم تا مستمع روش و بیننده فعالیت آنها باشم .
همزمان با این حرکت ها و تبلیغات هدایت های اساتید دلسوز را همراهی می نمودیم و با سئوال و در خواست تبیین روش ها نیازمند شناخت و تشخیص خق از باطل بودیم.
گاه نشریات و کتابهای گروهها را مطالعه می نمودیم و گاه راهکار های هر گروه را به نقد می گذاشتیم تا راه را از بیراهه باز شناسیم .
هدف مسلمان بودن و مسلمان ماندن بود و همگی مدعی این هدف ، تا اینکه ماهیت ها معرفی و مشخص می شدند و با کمک دوستان و اساتید مذهبی و شرکت در جلسات اسلام شناسی و مطالعۀ کتب مذهبی مسیر ها شناخته می شدند تا راهرو کدام راه باشیم.
یکی از افراد فعّال در گروهک مدعی اسلام(منافقین) همکلاسی من بود و توانسته بود بعنوان شورای مالی مرکز از دانشجویان کسب رأی نموده و ما را همراهی نماید.
وی تلاشی وافر به جذب من داشت و با لطایف الحیلی از جمله واگذاری مسئولیت ، در خواست مشورت ،تشکیل جلسه تحلیل و تبیین و ... زمینه جذب را فراهم می ساخت ولی با خواست خداوند و راهنمائی دلسوزان به اسلام و افراد متقی ، تمایل من به شرکت در جلسات و حضور در مراسمات این گروهک کم رنگ شد .
وی که با عدم تمایل من به وابستگی گروهک ها روبرو شد ، ازمسیر عناد سعی به تخریب موقعیت و جایگاه من نمودو پس از ناکامی در جذب اقدام به رفتار های خاصی می نمود که مرا ازچشم دیگر دوستان بیندازد و ارتباط خود را نیز قطع نمود .
بعدها بکلی از من جدا شد و مرا مخالف خود قلمداد نمود و سعی در تضعیف موقعیت اجتماعی من و همراهانم داشت .
این هدایت خدایی علیرغم مشتبه بودن مسائل و عدم اطلاع دقیق ما از جریانات سیاسی آن زمان ، مرا در مسیر مناسبی قرار داد و بعنوان فرد مستقلی معرفی نمود و توجه بیشتر دانشجویان را فراهم آورد، بصورتی که به عنوان نمایندۀ آنان در موقعیت های متفاوت انتخاب می شدم، حتی زمانی که سهمیه برای حضور در کلاسهای فرهنگی و هنری تهران بصورت بسیار محدود تدارک شده بود به عنوان نمایندۀ کلاس انتخاب و معرفی شدم .
چنین موقعیتی در بین اساتید و کارکنان مرکز هم مطرح شده بود و تا زمینه ای برای جلب توجه آنان باشد، لذا برابر این شناخت موقعیتی برای همکاری با آنان در امور مدیریتی مرکز و هماهنگی های بازدیدی و تدریسی فراهم شده بود .
فعالیت های دیگری که توازن رفتاری مرا به دنبال داشت ، یادگیری و قبول مسئولیت در موقعیت های فرهنگی و هنری مرکز بود که از جملۀ این فعالیت ها فیلم برداری ویدئویی مراسمات مرکز بود که به عنوان فعالیت های فوق برنامه پذیرفته بودم و برابر درخواست شهید هاشمی نژاد تصویر برداری از جلسات سخنرانی نامبرده در یکی از مراکز آموزشی به من واگذار شد .
هرچند انجام چنین فعالیت هایی حضور فعال مرا در جلسات درسی و کلاسی تحت تاثیر قرار می داد ولی توانست دریافت مناسبی از مباحث دینی را برایم به ارمغان آورد و به پایداری من در حرکت آرام خود به سوی دین باوری بینجامد .
این فعالیت ها انس و علاقۀ و الفت مرا با اساتید مضاعف کرد وازجهتی فعالیت های کارآموزی من در مباحث مدیریت بود ، بصورتی که در بسیاری از مسافرت های بازدیدی و نظارتی اساتید بعنوان همراه مسئولیت تهیه گزارش و نمودهای تصویری فعالیت ها را داشتم تا بتواند فعالیت مؤثری برای مرکز و دانشجویان غائب در صحنه باشد.
در یکی ازاین مسافرت های پر ثمر همراه با عده ای از اساتید در شهرستانهای متفاوت حضور یافتیم تا الگوهای مناسب تدریس را در هر شهرستان به تصویر کشیده تادر موقعیت های درسی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد .
لازم است در اینجا به دید باز و نظر مساعد مدیریت مرکز نیز اشاره نمایم که چنین زمینه های کاری و بهره گیری از مشارکت دانشجویان از ابتکارات خاص او بود لذا با این رفتار مدیریتی خود توانست اساتید و دانشجویان را به تلاش و تکاپو وادار نماید.