علاقه به عکس دوران مدرسه

 

 در یکی از روزهای دوران تحصیل در مقطع ابتدائی به دعوت مدیر مدرسه یکی از عکاسان سبزوار به مدرسه آمده بود تا برای دانش آموزان سال ششم ابتدائی عکس ۶Î۴ ویژه کارنامه و پرونده تحصیلی تهیه نماید.

آن روز منظره جالبی در مدرسه بوجود آمده بود ، نیمکتی کنار دیوار گذاشته می شد و هر نوبت سه دانش آموز روی نیمکت قرار می گرفتند تا با استفاده از یک فیلم عکس آنان گرفته شود ، لذا آقای عکاس روش قرار گرفتن روی نیمکت را اعلام و بابای مدرسه نحوه چگونه نشستن را به بچه ها یاد می داد، اغلب دانش آموزان هم نظاره گر این فعالیت بودند.

پس از اینکه عکس های(باصطلاح) پرسنلی بچه ها تمام شد با هماهنگی مدرسه اعلام شد بچه هائی که عکس یادگاری می خواهند بیایند عکس بیندازند ولی باید مبلغ ده ریال بابت هر عکس بپردازند.

بچه ها با دوستانشان عکس های متفاوتی می گرفتند، من هم وسوسه شدم که با دوستانم عکس بیندازم لذا از چند نفر آنان خواستم که بایستند تا عکسی به یارگار گرفته شود، آقای معلم نام مرا نوشت که بعدا ده ریال بابت عکس ببرم ، دیگر بچه ها سفارش این عکس را ندادند.

پس ازعکس گرفتن عکاس ، مشکل ذهنی من شروع شد که حالا چگونه پول عکس را تهیه نمایم .

موقعیت زندگی من خاص بود ، ما مغازه ای داشتیم که انواع خوراکی ، دفتر و قلم و سایر ملزومات مدرسه را داشت و دیگر بهانه ای وجود نداشت که بخاطر آن از پدر پولی طلب کنم ، اما دیگر بچه ها از والدینشان برای خود پول توجیبی می گرفتند تا بتوانند امکانات مدرسه و خوراکی برای خود تهیه نمایند، لذا در چنین مواقعی به راحتی نیاز های مورد علاقۀ خود را تامین می نمودند.

از کاری که بدون تامل انجام داده بودم ناراحت بودم ، وقتی که به خانه رسیدم خیلی سعی کردم ماجرای عکس را تعریف کنم و پول عکس را درخواست نمایم ، اما نتوانستم خواستۀ خود را بیان نمایم .

آن روز پول خوراکی هائی که می فروختم به دخل مغازه نینداختم و وقتی که به ده ریال رسید به آرامشی نسبی دست یافتم اما نگران بودم که اگر پدر مأجرای عکس را بفهمد مرا توبیخ کند که چرا بدون اجازۀ او مبادرت به تهیۀ عکس نموده ام .

بعد ازظهر آن روز پول عکس را پرداخت نمودم و پس از چند مدت عکس خود را دریافت نمودم وعلیرغم علاقه زیادی که به این عکس داشتم ، آنرا به یکی از دوستانم دادم.

اما همیشه این تأسف برایم وجود داشت که چرا  از این عکس محروم شده ام !

بعد ها فهمیدم در همان زمان که عکاس در مدرسه بوده است عکسی از پسرخالۀ من تهیه کرده است و من بدون توجه در پشت عکس قرار گرفته ام.

پس از آن هم عکسی از معلم( آقای تسبندی) و همکلاسیهای چهارم ابتدائی گرفته شد،

ار آنجا که این عکس حالت عمومی داشت ، خواسته خود را به پدر گفتم و با رضایت پدر این عکس خریداری شد تا از تصویر دوستانم در آن مقطع زمانی محروم نباشم .

اینک که خاطرات آن دوران را بررسی می نمایم به این نتیجه می رسم که وجود مغازۀ پدری و استفاده از خوراکیها و تامین راحت ملزومات مدرسه نمی توانست تامین کننده توان و کاربری پول توجیبی باشد که باید والدین به این مهم و استقلالی که از این پول اندک حاصل می شود توجه ویژه ای داشته باشند ، تا خدای نکرده زمینه ای برای انحراف رفتاری فرزندانشان فراهم نیاید و مشکلات روحی و روانی آنان را زمینه سازی نکند.