دقت های لازم برای خرید اسباب بازی های کودکان
بنام خدا
دقت های لازم برای خرید اسباب بازی های کودکان
کودکی 5 ساله بودم با اصرار فراوان ، پدرم ماشین پلاستیکی زیبائی برایم خرید ، آنروزها بچه ها بیشتر به بازی جمعی روی می آوردند ، من هم چون دیگر بچه ها در کوچۀ محله شروع به بازی کردم ، ابتدا جاده ای روی خاک ها درست می کردیم و با نخ بستن به ماشین های اسباب بازی روی این جاده که گاهی پر پیچ و خم بود تمرین رانندگی می کردیم و با خود صدای ماشین ها را تمرین می کردیم .
بهترین راننده کسی بود که هنگام راندن ماشین خود در این جاده ، کمتر دچار تصادف و یا واژگون کردن ماشین شود .
ماشین من علیرغم زیبائی ، سبک بود و به راحتی واژگون می شد و توانمندیم را تضعیف می نمود ، در مقابل این نقیصه دوستم تراکتوری فلزی و سنگین داشت و کمتر دچار مشکل فوق می شد ، با خود فکر کردم چه خوب بود این تراکتور مال من می شد ، زیرا امید به خریدن اسباب بازی مشابه این تراکتور ، توسط پدر را نداشتم لذا با خود گفتم ماشین خود را با این تراکتور عوض می کنم ، از طرفی می دانستم اگر این موضوع را با پدرم در میان گذارم حتما مخالفت می نماید و من از داشتن این وسیله محروم می شوم.
با زمینه سازی لازم و کودکانه درخواست تعویض اسباب بازی را با دوستم در میان گذاشتم او هم که به زیبائی ماشین من حساس شده بود این درخواست را پذیرفت و به راحتی به خواسته هایمان رسیدیم و با بکار گیری اسباب بازی های دلخواه به لذت ما از بازی افزوده شد.
هر چند نگرانی این اقدام بدون اجازۀ والدین آزارم می داد و از لذت بیشتر بازی می کاست ، اما علاقه به داشتن این تراکتور من را آرام می نمود .
به هر حال با دلهره ای ناشی از ترس و عدم استقلال در این موضوع به خانه رفتم و همانطور که حدس می زدم با برخورد شدید پدر روبرو شدم تا حدی که مرا مجبور به بازگشت و تعویض اسباب بازی نمود .
این اقدام در مقابل دوستم که استقلالی مناسب خود داشت یعنی دو شکست ، از دست دادن اسباب بازی دلخواه و زیر سئوال رفتن شخصیت کودکانه ، مادرم در این موقع به یاری من آمد و علیرغم همراهی با پدر در نهی دوبارۀ این امور ، از پدر درخواست نمود ، این بار از گناه من چشم پوشی نماید ، پدر هم با اکراه پذیرفت و شادی من به موقعیت گذشته برگشت .
این اسباب بازی در حین حرکت صدائی شبیه به تراکتور حقیقی داشت و به شدت مرا مشغول کرد که چگونه این صدا تولید می شود ، علاقه مند شدم که به علت و منشا اصلی این صدا آگاه شوم و راه ارضاء این کنجکاوی خراب کردن این اسباب بازی بود زیرا به گونه ای ساخته شده بود که امکان جدا سازی قطعه ها از یکدیگر وجود نداشت .
پس از مدتی بازی کردن با این وسیله و عادی شدن اوضاع به این فکر افتادم با آچار و پیچ گوشتی های موجود در خانه این وسیله را از روی هم بردارم تا به دلیل این صدا آگاه شوم .
با خود این تحلیل را داشتم که اگر از پدر درخواست خراب کردن وسیله را داشته باشم قبول نخواهد کرد ، پاسخ شفاهی پدر هم به این سئوال هم جوابگوی کنجکاوی شدید من نبود .
می دانستم این اقدام یعنی خراب کردن اسباب بازی و پس از آن برخورد شدید والدین و رنجیده کردن آنان ، هرچند این موقعیت برایم سخت و ناگوار بود ، اما لذت فهمیدن این مسئله من را وادار به خراب کردن اسباب بازی نمود .
پس از خراب نمودن این وسیله و فهم کودکانه موضوع از لذتی فراموش نشدنی برخوردار شدم و همین رفتار هم باعث شد که بعدها این کنجکاوی ادامه پیدا کند و باعث کشف بسیاری از ندانسته های من ، و زمینه ای برای جسارت در انجام تعمیرات وسایل منزل باشد ، بصورتی که اکنون قادر به تعمیر بسیاری از وسائل منزل بوده و متکی به توان خود هستم.
راستی در حین خراب کردن اسباب بازی این تفکر را هم داشتم که چه راهی را بکارگیرم که هم تراکتور خراب نشود و من را از داشتن اسباب بازی محروم نکند !!! و یا اینکه پس از فهمیدن موضوع و تنظیم تراکتور به حالت اولیه بتوانم به دوستم مراجعه کرده و از او درخواست دوباره تعویض اسباب بازی را نمایم ، تا حداقل رضایت والدینم را بدست آورم.
چه خوب بود شرکت های سازنده اسباب بازی به این خواسته من توجه داشتند و اسباب بازی ها را بگونه می ساختند که امکان مطالعه و تحقیق کودکانه روی هر وسیله امکان پذیر شود و رسیدن به یک جواب مساوی با از دست دادن آن وسیله نباشد.
اما چه حیف که تفکر های اقتصادی مانع انجام این مسئله مهم است ، مقوله ای که در دراز مدت می تواند توانمندی کودکان را ارتقاء دهد و در صنعتی شدن جامعه نقشی به سزا داشته باشد.