آرزو ها (درد و مرهم) شعر شهر آشوب و سیاست
شهر آشوب و سیاست
شهر در تاب و تبی ، ویرانه بود
هرکسی در فکر خود ، آزاده بود
شایعات شهر بود ، از حد فرون
هر غباری را به دل ها بسته بود
جایگاهِ تربیت احیا و کار پرورش
در سیاست های کاری رفته بود
دین رها کردن، خروج از بندگی
راحت و مقبولِ هر دل داده بود
در نگاه هر کسی رمز ی ببین
یا که معنائی به صورت داده بود
آن که از سوزش کلامی گفته بود
قابِ نا محرم ، ضمیرِ خود نمود
آن کسی کز باد فرمان می گرفت
تک سواری بهتر از، هر دایه بود
شوکت دنیا ، چه زیبا و قشنگ
حیف!! ایمان زیر پایش له نمود
باز هم این نفس فرمانی گرفت
تا سرانجام آنکه کارستان نمود
*******
باید آن دروازه ها را ، فتح کرد
چون دلیری عزم خود را جزم کرد
چشم بر اخلاق ویاران بسته داشت
تا شود امکان ، که بابی باز کرد
آنکه در بهتر شدن می جست رای
راه دیدش بر صداقت ، پشت کرد
سخت ناید ، گر توان توجیه کرد
این معما این چنین ، تاویل کرد
باید این مجموعه رادرهم شکست
شاید این معبر به هر ره باز کرد
حیف، نفسش گفت این رمز بقاست
در مسیرحق براه دیگران پرواز کرد
عاقبت آن شد که نفس احیا شود
تربیت را درمسیر مرکبش طناز کرد
گر مهمات دلش ویران کند امید ما
این مسیری کو برای دیگران آغازکرد
*******
اینک این مائیم و این دردی بزرگ
پس چه سان ره بر خلایق باز کرد
رمز بودن ، بودن خار است و چشم
چشم، گر این را خدا درخواست کرد
بارورگردد نهالی تا کمر بشکسته بود
بار دیگر باید این ره را به قربت بازکرد
می شود آسان اگر دل را به دریا بسپری
چشم خود بایدبه اعماق رضا الصاق کرد
حیف !!! این دنیا نه جای ماندن است
تا به جبرانش هجوم تازه ای ایجاد کرد
امتحان و ابتلا رمزی به دل ها داده اند
تا چه سان باشد میسر برتری آغاز کرد
*******
عاقبت گویند زیبا می شود راه فراق
صبر باید گر به دل راه محبت باز کرد
ناله این درد را باید به خلوت ها شنید
از نفیر نی چو نالیدی فغان آغاز کرد
عاقبت نابود باشد جز مسیر معرفت
رمز ایمانی که دلبردرسجود آغاز کرد
باش بیننده که هر صبحی بیاید بارها
هرزمان بایدامیدی رابه دلها باز کرد
صبح دولت رفت امیدی ازو باقی نماند
تا به خود آیی که باید بندگی آغاز کرد
گو چه ماند تاکه گیرد از دلی صبر و قرار
الفت جاه ومقام است چشم خودگربازکرد
دیگران رفتند و ماهم در مسیرش می رویم
باید اینجا چشم خود، بر راهِ عقبی باز کرد
سختی دنیا که سنگین نیست بر هر راه جو
راهِ حق جو ، تا توان در راهِ او پرواز کرد
بهار ۱۳۸۶
بنام خدا