صوت رحيل

بهر تنهائي دل ، چشم همي گريان است

شايد اين راز درون است و مرا پيمان است

همه آمادۀ ديدارِ خدايند ، چه مي جويي تو

چشمِ عشّاق به در مانده ، مگر بستان است

گر نگويي غم دل ، مِهر و وفايت چه كُنم

زين اميد است صفا درحَرَمَت مهمان است

دست شو، بادۀ رنگين نَظَر ، مزّه نداشت

تا به مقصود رساند ، كه دلم ويران است

مانده اي در عجب و خيلِ عزيزان  رفتند

از نگاهت به نگاهي كه همه حِرمان است

جامه ات گر نَدري  ، جامه برون مي آرند

زدلت غم تو برون كن كه تورا درمان است

باش ساكت ، غم دل را به خدا عرضه بدار

تا نمايان شود اين رمز  ، كه در قرآن است

چو توكل به خدا كرده ،  دگر غصّه  مدار

برود رنج  درون ، در نظرت  پنهان است

بشنو اين صوت رحيل  و  ، سفر آغاز نما

فهم اين راز يقين دان كه ترا فرمان است

بهمن 88